رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

8 ماهگیه دخترم

سلام دختر شیرینم عزیز دلم این روزها انقدر با تو سرگرم شدم که دیگه وقتی برام نمیمونه تا بخوام تند تند بیام و برات مطلب بنویسم الانم چند روزی از ٨ ماهگیت میگذره و کلی بزرگ شدی خیلی چیز میز میتونی بخوری ٩ مرداد رفتیم دکتر برای چکاپ ٨ ماهگی خدا رو شکر همه چی خوب بود وزنت ٩ کیلو بود و قدت ٧٤ دکتر مهربونت کلی برات خوارکی نوشت که میتونم بهت بدم خرما.. حلیم.. آلو.. شلیل.. هلو.. کاچی.. بستنی ٢ قاشق کوچولو .. بیسکوییت ساقه طلایی.. چایی و کلی چیزهای دیگه  خوب از اینا بگذریم برسیم به شما و کارهای ٨ ماهگیت اول از همه بگم که عاشق بستنی و نون هستی یعنی در واقع با بدبختی ازت میگیرم با کلی گریه مخصوصا نون رو بستنی بهت نمیدم زیاد در ح...
17 مرداد 1392

چه قدر زیباست

  چه قدر زیباست زندگی در کنار تو چه قدر دلنشین است شنیدن صدای خنده تو . چه قدر دوست داشتنی ست لحظه های دیدن تو . چه قدر آرامش بخش است نوازش کردن تن تو . چه قدر لذت بخش وشیرین است صحبتهای کودکانه ونامفهوم تو . چه قدر خاطره انگیزاست شیطنتهای تو . چه قدر دل انگیز وزیباست لبخندهای صبحگاهی تو . درکنارت شادم وشادمانه به زندگی ام ادامه میدهم وخدای بزرگ را  شاکرم به خاطر وجود گل زیبایی چون تو .   ...
7 مرداد 1392

رسپینا و آرتین در فشم

سلام دختر قشنگم ما ( مریم و رسول و رسپینا ) به اتفاق اونا ( زهره و مصطفی و آرتین ) یکی از زیباترین روزهای خدا رفتیم فشم برای افطار......... جمعه 4 مرداد 92 خیلــــــــــــــــــــــــی خوش گذشت خیلــــــــــــــــی خندیدیم شما دوتا وووورووووجکها هم خیلی اون روز ناز شده بودین و اصلا اذیت نکردین موقع افطار و شام هم جفتتون لالا کرده بودین اینم عکس من و رسپینا و زهره و آرتین که ارتین در حال نقه و رسپینا هم داره نقشه میکشه که من و اذیت کنه فکر کنم بابا رسول و بابا مصطفی آرتین: رسپینا جغجغمو  بده خاله مریم داره عکس میندازه رسپینا : نمیدم میخوام بخورم ...
7 مرداد 1392

استخر کوچولو

عزیز دلم خیلی وقت بود که میخواستیم برات استخر بگیریم ولی بخاطر خونه ی کوچولومون نمیتونستیم بگیریم ولی عمو امید برات یه استخر کوچولوی خوشگل گرفته که خیلی بدردت میخوره الان مخصوص سن شماست البته به تشکه بازی هم شبیه تو هم خیلی دوستش داری از صبح تا شب داری با استخرت سر و کله میزنی هی میری داخلش هی میای بیرون بعضی وقتا هم دست و پاهات عرق میکنه و میچسبی به استخرت اون موقع است که دیگه نمیخوای بری سمتش   دستت درد نکنه عمو جونم که برام استخر خریدی در ادامه  ی مطلب عکسای استخر کوچولو رو میذارم   ...
7 مرداد 1392

پ ا ب ن د

بلاخره بابا رسول همت کرد پا بند ت رو درست کرد قرار بود برای جشن نیم سالگیت بهت بدیم دخترم ببخشید که دیر شد اینم عکس پا بند خوشگلت مرسی بابا رسول مهربون بقیه عکسها در ادامه مطلب   انقدر پاتو تکون دادی که بهتر از این نشد عکس بگیرم ببخشید مبارکت باشه دختر خوشگلم ...
26 تير 1392

به امید دیدار در پاییز

سلام عزیزم امروز یهو دلم برات تنگ شد آخه میدونی امروز بیشتر از روزهای قبل احساست کردم احساس قشنگی بود شنبه من و بابا به همراه تو  میخوایم بریم پیش خانم دکتر میخوایم دوباره ببینیمت اگه بدونی مامان چقدر ذوق داره  آخه الان تو بزرگتر شدی عشق من ، دست و پاهای نازت الان شکل گرفته امروز مامانی داره برات خورش کرفس درست میکنه امیدوارم دوست داشته باشی   میدونم که دوست داری آخه برات خوبه خوب غذا بخور که زود بزرگ بشی ...
15 تير 1392

خدایا شکرت

خدایا شکرت از این که به صدای قلبم گوش دادی خدایا شکرت که من همسر خوبی دارم خدایا شکرت که من دارم مامان میشم خدایا شکرت برای این همه نعمتی که به زندگیمون دادی خدایا شکرت از این که به من همیشه لطف داری خدایا شکرت که به ما تن سالم دادی خدایا شکرت از این که نی نی مو برام نگه داشتی خدا جون من برای همه کسانی که تو انتظار مادر شدن هستن دعا میکنم همون جوری که به من نظر کردی به اونا هم نظر کن ...
15 تير 1392

مهمونی خونه ی آرتین کوچولو

سلام مامانی چهار شنبه 12 تیر من و شما رفتیم خونه ی خاله زهره مهمونی خیلی بهمون خوش گذشت 10 ساعت اونجا بودیم شما و ارتین گوگولی  هم حسابی شیطون شدین من و خاله زهره همش باید مراقب شماها باشیم اخه تا غافل میشیم ازتون سریع به هم میپیچین عزیزم انقدر این 10 ساعت زود گذشت که اصلا نتونستم عکس بندازم ازتون اخه یه سوژه خیلی جالب پیدا شده بود که همش من داشتم فیلم میگرفتم خاله زهره خیلی زحمت کشیده بود براتون یه سوپ خوش مزه هم درست کرده بود ما هم کلی خونه رو بهم ریختیم اومدیم خیلی روز خوبی بود کلی بهمون خوش گذشت عزیزم اینم یادم رفت بگم که 6 تیر هم من و خاله زهره با شما جوجه ها رفتیم پارک ملت از بعد از ظهر  بابا...
15 تير 1392

دومین مروارید رسپینا گلی

سلام عزیزترینم جمعه 14 تیر دومین مرواردیت هم جوونه زد مامانی مبارکت باشه عزیزم به فاصله ی 1 هفته 2 تا دندون در اوردی قربون دختر نازم برم که اصلا مامان و اذیت نکرده خدایا یعنی واقعا میشه دخترم برای همه ی دندون در اوردناش اصلا اذیت نشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ...
15 تير 1392