رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

نهمین دندون قشنگ

دختر عزیزم خیلی وقت بود که خبری از دندون در اوردن ند اشتی و منم داشت یادم میرفت که تو باید دندون دربیاری 2 روز پیش وقتی داشتم باهات بازی میکردم تو هم طبق معمول غش میکنی از خنده یه دفعه دیدم لثه های بالا و پایینت مثل باد کنک شده وقتی لمسشون کردم یه دفعه جا خوردم و ترسیدم خیلی ناجور شده بودن انقدر دلـــــــــــــــــــــــــــــم برات سوخت که حد نداشت خدایا پس کی تمام دندونای دخترم در میاد که راحت بشه هان؟ البته به راحتی در بیاداااااااا خدا رو شکر من هر وقت دندونات در اومده فهمیدم و تو اصلا من و اذیت نکردی این دفعه هم متوجه شدم دندون اسیاب بالا سمت راستت نیش زده انشاالله که زود زود در بیاد راحت بشی دختر نازم البته 1 هفته قبل 1 روز...
14 اسفند 1392

1سال 3 ماهگی رسپینا کوچولو

معناي حقيقي واژه عشق... براي کنا رهم گذاشتن واژها، دست قلمم بيش از آنکه فکر کني خاليست، و بيش از آنکه فکر کني احساس ميکنم به نوشتن مجبورم، شايد اين هم خاصيت اين صفحه مجازي است، ميان جاده عشق که مي آمدم سرم پر از فکربود، فکرهايي از ان دست که به هر نيمه که مي رسيدم احساس ميکردم بيش از اين رخصت پيش رفتن را ندارم... چيزهايي مثل: آينده رفتن ماندن حالا اما انديشه اي نيست براي به واژه آوردن... شب را سپري ميکنم تا درگذر لحظه هايم نگاهم بر زيبايي نگاهت خيره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتياق عشق دخترکم نازينم، بهترينم عشقم، اميدم، جونم با توام با تو دنياي من ميخوام لحظه هام رو با تو...
9 اسفند 1392

1 سال 2 ماهگی رسپینا کوچولو

دختر دلبندم 14 ماهگیت مبارک مامانی ببین چقدر زود میگذره به همین زودی 2 ماه از 1 سالگیت گذشت و تو بزرگتر شدی واقعا بعد از تولد 1 سالگیت تا به حال تو بزرگتر شدی یعنی 2 ماه انقدر میتونه تاثییر بذاره؟ من هر روز شاهد بزرگتر شدنت هستم از چهره تا خلاقیتها تو این ماهی که گذشت کلی کارهای جدید یاد گرفتی که همه رو برات مینویسم این روزها همش و همش با تو میگذره و من وقت نمیکنم خودم به تنهایی کاری انجام بدم به هر چیزی که فکر میکنم اولین چیزی که میاد تو ذهنم این که رسپینا رو چی کار کنم البته خدا رو شکر یه خوبی که تو داری اصلا غریبگی نمیکنی و با همه دوست میشی و از این نظر من راحتم خیلی وقتها که من بیرون کار دارم بابایی زود میاد خونه رو پیشت...
9 بهمن 1392

رسپینا در کارگاه مادر و کودک

دختر شیرین زبون من مامانی بلاخره موفق شد اسم شما رو تو کلاسهای مادر و کودک یا همون خلاقیت کودکان بنویسه خیلی خوشحالم که این کار رو کردم و از این که همش تو خونه بودیم و هر روزمون ی شکل بود خسته شده بودم با این که کلاست به خونه ی ما دوره ولی من خیلی دوست داشتم به این کلاسها برم و حالا که چند جلسه هست که رفتیم با هم واقعا دارم یه سری تغیرات خوب تو دخترم میبینم جلسه اول از محیط جدیدی که توش قرار گرفتی خیلی لذت و  بردی والبته من هم. اونجا همه چی خیلی  کوچیکه میز کوچیک صندلیه کوچیک وخونه ی کوچیک حتی روشویی ودستشویی هم برای سایز شماهاست انگار وارد خونه ی ادم کوچولوها میشیم اونجا همه چی خیلی رنگی رنگیه و پر از اسباب بازیهای جد...
9 بهمن 1392

هفتمین و هشتمین دندون قشنگ

دختر قشنگم الان یه مدته که 5 تا دندونت داره با هم در میاد به فاصله 1 هفته و1 هفته همش باهم در اومد ولی من نمیدونم چرا انقدر دیر رشد میکنه وسریع بیرون نمیزنه الان 3 هفته است که 2 تا دندون فک وبالا و پایینت با هم نیش زده ولی هنوز همون نیشه اصلا نیومده بیرون چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میدونی خودت مامانی؟؟؟؟؟؟؟؟  دختر خوشگلم تا 13 ماهگی صاحب 8 تا دندون قشنگ شده مبارک باشه عزیز مامان
15 دی 1392

1 سال 1 ماهگی رسپینا کوچولو

سلام دختر کوچولوی من این دفعه خیلی دیر اومدم چند روزی از 13 ماهگیت میگذره این روزها انقدر سرگرم تو شدم که اصلا وقتی برام نمیمونه که بیام و برات مطلب بنویسم انقدر روزها تند تند میگذره که باورم نمیشه که 1 ماه از تولد 1 سالگیت گذشته.. از روزی که 13 ماهه شدی احساس میکنم خیلی بزرگتر از ماه پیش شدی رفتارهات تغییر کرده ... غذا خوردنت ...خوابیدنت .. بازی کردنت....دیگه باید باور کنم دختر کوچولوی من داره کم کم بزرگ میشه نمیدونم چرا هر ماه دلم برای ماه پیشت تنگ میشه بااین که خیلی دوست دارم زودتر بزرگ بشی و منم ی نفس راحت بکشم ولی فکر میکنم که خیلی دلم  برای این روزهای پر دغدغه با تو تنگ میشه ....   تو این ماه تونستی بعضی از ...
15 دی 1392