8 ماهگیه دخترم
سلام دختر شیرینم
عزیز دلم این روزها انقدر با تو سرگرم شدم که دیگه وقتی برام نمیمونه تا بخوام تند تند بیام و برات مطلب بنویسم الانم چند روزی از ٨ ماهگیت میگذره و کلی بزرگ شدی خیلی چیز میز میتونی بخوری ٩ مرداد رفتیم دکتر برای چکاپ ٨ ماهگی خدا رو شکر همه چی خوب بود وزنت ٩ کیلو بود و قدت ٧٤ دکتر مهربونت کلی برات خوارکی نوشت که میتونم بهت بدم
خرما.. حلیم.. آلو.. شلیل.. هلو.. کاچی.. بستنی ٢ قاشق کوچولو .. بیسکوییت ساقه طلایی.. چایی و کلی چیزهای دیگه
خوب از اینا بگذریم برسیم به شما و کارهای ٨ ماهگیت
اول از همه بگم که عاشق بستنی و نون هستی یعنی در واقع با بدبختی ازت میگیرم با کلی گریه مخصوصا نون رو بستنی بهت نمیدم زیاد در حد ٢ تا لیس الهی مامان فدات بشه که انقدر بستنی دوست داری
عزیز دلم شما چند روز مونده بود ٨ ماهگیت تموم بشه تونستی کامل بشینی الانم خیلی وورووجک شدی هنوز سینه خیز میری چند وقتی هست که ژست ٤ دست و پا میگیری ولی نمیری جلو فکر کنم بیخیال ٤دست و پا شدی و میخوای کلا یه دفعه وایسی الان یه مدته که دستت رو میگیری و بلند میشی خیلــــــــــــــــــــــی خطرناکه باید خیلی مراقبت باشم از وقتی هم که حالت ٤ دست و پا میگیری برای من آکروبات بازی میکنی کلا دستت رو از روی زمین بر میداری رو زانوهات میشینی اخه مامان این چه حالتیه اخــــــــــــــــه از وقتی ٦ ماهت تموم شد و وارد ٧ ماهگی شدی کارهای منم خیلی زیاد شده صبحها بهت حریره بادوم میدم و ظهرها سوپ شبها هم بعضی وقتا سرلاک کلا خوردن رو دوست داری خدارو شکر همه چی میخوری
مامانی تصمیم داره که شما رو مستقل بار بیاره برای همین بعضی از خوراکی هارو میدم به خودت بخوری که هم مستقل بشی هم تسلط بین دستها و دهانت رو خوب یاد بگیری مثل بیسکوییت .. میوه..نون و اگر از غذاهات چیزی مونده باشه میدم با قاشق خودت امتحان کنی که البته خیلی کثیف کاری میشه ولی موقع نون خوردن و بیسکوییت خوردن دیگه یاد گرفتی و کامل میخوری من یه پارچه میندازم زیرت و بهت خوراکی میدم تو هم بازی بازی همه رو میخوری و فقط تو محوطه ی پارچه هی قل میخوری با خوراکیت و این خیلی خوبه فعلا
تمام ناتمام زندگیه من عاشقانه دوست دارم
اینم یه عکس از ٨ ماهگیتون که زهره جون زحمت کشیده بود و کیکتون رو خریده بود بقییه عکسها رو هم تو وب ارتین کوچولوببینید