رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

روزم مبارک

معذرت ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﻴﺜﺎﻏﻮﺭﺱ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﺗﺮﻳﻦ ﻣﻌﺎﺩﻻﺕ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ  ﻧﻴﻮﺗﻦ   ﺭﺍﺯ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ  اﺩﻳﺴﻮﻥ   ﭼﺮﺍﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﭼﺮﺍﻍ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ     ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ ﺃﻓﻼﻃﻮﻥ     ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻬﺮ ﻓﺎﺿﻠﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ       ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ  ﺭﻭﻣﻴﻮ       ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺧﺘﻢ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ   ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻢ  ﮊﻭﻟﻴﻴﺖ       ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ...
30 فروردين 1393

صدای پای بهار می آید

  من یقین دارم بهار می آید... اما این را هم میدانم که او فقط بهانه ایست برای رویش دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد هر جا باشد بهار را به انجا می کشاند بارها دیده ام بهار به عادت تکرار میهمان دلهایی شده تا بهانه ی رویش شود بهار می آید تا دلهایمان را بهاری کند به قلبهایمان آرامش ببخشد نوید شادابی و سر زندگی دهد و نوروز بر تار روزگار خوش بنوازد بهار که می آید دستان باد بوی شکوفه میدهد جوانه های تک درخت باغچه با نوازش نسیم جان میگیرند آرام و آهسته ... خدایا رویش یک دانه تمام عظمت تو را فریاد میزند بهار عاشق بود و زمین معشوق ... ...
25 اسفند 1392

فصل زیبای دخترم

  گوش کن...... صدای نفسهای پاییز می آید..... نگرانی هایت را از برگ درختان آویزان کن....... چند روز دیگر می ریزد...... دلت پیوسته شاد باد........       دختر پاییزیه من پاییزت مبارک  رَسپینا = فصل پاییز     ...
1 مهر 1392

چه قدر زیباست

  چه قدر زیباست زندگی در کنار تو چه قدر دلنشین است شنیدن صدای خنده تو . چه قدر دوست داشتنی ست لحظه های دیدن تو . چه قدر آرامش بخش است نوازش کردن تن تو . چه قدر لذت بخش وشیرین است صحبتهای کودکانه ونامفهوم تو . چه قدر خاطره انگیزاست شیطنتهای تو . چه قدر دل انگیز وزیباست لبخندهای صبحگاهی تو . درکنارت شادم وشادمانه به زندگی ام ادامه میدهم وخدای بزرگ را  شاکرم به خاطر وجود گل زیبایی چون تو .   ...
7 مرداد 1392

به امید دیدار در پاییز

سلام عزیزم امروز یهو دلم برات تنگ شد آخه میدونی امروز بیشتر از روزهای قبل احساست کردم احساس قشنگی بود شنبه من و بابا به همراه تو  میخوایم بریم پیش خانم دکتر میخوایم دوباره ببینیمت اگه بدونی مامان چقدر ذوق داره  آخه الان تو بزرگتر شدی عشق من ، دست و پاهای نازت الان شکل گرفته امروز مامانی داره برات خورش کرفس درست میکنه امیدوارم دوست داشته باشی   میدونم که دوست داری آخه برات خوبه خوب غذا بخور که زود بزرگ بشی ...
15 تير 1392

خدایا شکرت

خدایا شکرت از این که به صدای قلبم گوش دادی خدایا شکرت که من همسر خوبی دارم خدایا شکرت که من دارم مامان میشم خدایا شکرت برای این همه نعمتی که به زندگیمون دادی خدایا شکرت از این که به من همیشه لطف داری خدایا شکرت که به ما تن سالم دادی خدایا شکرت از این که نی نی مو برام نگه داشتی خدا جون من برای همه کسانی که تو انتظار مادر شدن هستن دعا میکنم همون جوری که به من نظر کردی به اونا هم نظر کن ...
15 تير 1392

به نام اسم مقدس مادر

کوچک من، من با تمام وجودم مادر شده ام و بافت های بدنم به میزبانی نفس های تو  امده اند ...     جان گرفته ام به جان تو  و چه اهمیتی دارد اگر جانم فدای نفس های تو شود که اینها همه برای توست دلیل بزرگ زندگی من .........     نگاه کن : خدا را  که عاشقانه به من درس عاشقی میدهد..لبخند میزند ..دنیا را زیبا میکند ...سکوت میکند ..مهربان میماند و  وجودمان  را غرق شادی میکند      پدر مهربانت  که این روزها اغوش اش امن ترین جای دنیاست ... میدانم زیر لمس دستانش بزرگ خواهی شد و من بار دیگر به او افتخار خواهم کرد     زندگی را که...
18 بهمن 1391