رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

حقیقتی شیرین

1 سال 2 ماهگی رسپینا کوچولو

1392/11/9 1:20
نویسنده : مریم
498 بازدید
اشتراک گذاری

دختر دلبندم 14 ماهگیت مبارک مامانی ببین چقدر زود میگذره به همین زودی 2 ماه از 1 سالگیت گذشت و تو بزرگتر شدی واقعا بعد از تولد 1 سالگیت تا به حال تو بزرگتر شدی یعنی 2 ماه انقدر میتونه تاثییر بذاره؟ من هر روز شاهد بزرگتر شدنت هستم از چهره تا خلاقیتها تو این ماهی که گذشت کلی کارهای جدید یاد گرفتی که همه رو برات مینویسم

این روزها همش و همش با تو میگذره و من وقت نمیکنم خودم به تنهایی کاری انجام بدم به هر چیزی که فکر میکنم اولین چیزی که میاد تو ذهنم این که رسپینا رو چی کار کنم البته خدا رو شکر یه خوبی که تو داری اصلا غریبگی نمیکنی و با همه دوست میشی و از این نظر من راحتم خیلی وقتها که من بیرون کار دارم بابایی زود میاد خونه رو پیشت میمونه و من تنهایی میرم به کارم میرسم ولی همش فکر میکنم یه چیزی جا گذشتم و همیشه کارهامو با عجله انجام میدم خلاصه این که عالمی داره زندگی با تو دخترم

بقیه در ادامه مطلب

عزیز دلم تو انقدر شیرین شدی که من هر چی بگم کم گفتم خوب البته من مادرم دیگه معلوم که دخترم برای من از عسل هم شیرینترهزبان روزها خیلی داره سریع میگذره تو داری زودی بزرگ میشی من هر روز دلم تنگ میشه برات تو این 1 ماه گذشته خیلی چیزها یاد گرفتی

میگم رسپینا........

جوجو چی میگه ....... جی جی

 ببیی میگه...........بَ

 علی ..............علی

موش میشی

چشمک میزنی البته 1بار

وقتی میریم حموم میگم رسپینا شالاپ شالاپ کن سریع دستات رو میکوبی به آب

وقتی میخوام شلوارت رو پات بکنم خودت پات رو میاری بالا

میگم رسپینا دستت رو بده مامان بوس کنه پات رو بده مامان بوس کنه سریع میدی که بوس بکنم

تو کار خونه هم کمک مامان میکنی وقتی بابا میاد خونه میخوام شام بخوریم میایی تو اشپزخونه و من هم زیر انداز و سفره رو میدم بهت میگم ببر بده به بابا بدو بدو میری پیش بابا..زیر انداز خونمون رو میشناسی تا پهنش میکنم میری میشینی منتظر به به میشیقلبماچ

وقتی در ماشین لباس شویی باز باشه و جلوش هم لباس لباسها رو دونه دونه میریزی توش انگار واقعا داری کارهای منو از صبح تا شب ضبط میکنی

یا اگر من جارو بکشم وقتی جارو برقی رو خاموش میکنم میری برش میداری وزمین رو جارو میکنی

هزار ماشالا قدت هم بلند شده واگر بخوای رو نوک پاهات بایستی که کمک بگیری ودستت به همه چی میرسه نمیدونم جه علاقه ای به دستمال اشپز خونه داری سریع میری سمت سینک و دستمال رو برمیداری میری میکشی رو فرش

بعضی وقتا نپتون میکشم به جای جارو به اونم علاقه مند شدی میری از تو کاپینت برش میداری میایی میذاری روفرش و همون جوری حرکتش میدیقهقهه

وقتی که دستات رو میشورم خودت هم صورتت رو میشوری حالا من شاید نخوام صورتت رو بشورم مگه تو میذاری سریع صورتت رو خیس میکنی و حولت رو میدم بهت قشنگ صورتت رو خشک میکنی

خلاصه خیلی کارهای دیگه هم انجام میدی که یادم نمیاد من عاشق تک تک کارهای تو هستم رسپینا از این که کارهای من و تقلید میکنی از این که انقدر باهوشی لذت میبرم من عاشقتم همین

رسپینا جون چند وقت پیش رفتیم تولد یکی از دوستای نی نی سایتت که اون هم 9 اذر بدنیا اومده بود خیلی بهمون خوش گذشت نهال جون مامان امیر سام خیلی زحمت کشیده بود کلی هم هنرمنده برای خودش یه سری از عکسهای تولد رو میذارم برات مامانی

 

رسپینا ارتین در حای نانای

در حال ترکوندن بساط DJ

اینم شازده امیر سام دوست 9 اذری که اخرای تولد لباس خوشگلاشو در اورده بود


 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سانی مامی شادیسا
9 بهمن 92 16:51
هزار ماشالله به رسپینا جونم یه پارچه خانوم شده.... همیشه به تولد و جشن .... کلی هم که تیپ زده بودن با آرتین و حسابی نانای کردن قرتیا
زهره (مامان آرتین)
29 بهمن 92 0:18
قربونت برم عروسکمممممممم که اینقدر بانمکی