رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 23 روز سن داره

حقیقتی شیرین

1 سال 11 ماهگی + تولد 2 سالگی وگروهی

1393/8/14 17:23
نویسنده : مریم
1,218 بازدید
اشتراک گذاری

23 ماهگیت مبارک عشقم

دخترم دیگه داره 2ساله میشه به همین زودی

 

یه گردش تو محوطه ی خونمون  

دخترم انقدر بزرگ شده که عاشق وسایلاش شده و هر چیزی که ما میپوشیم و خودش میپوشه براش هیجان داره به وسایلهای خودش خیلی علاقه مند شده  مخصوصا لباسها و کفشهاش هر چی میپوشه میگه مامان قشنگه؟؟؟؟ بیرون هم که میریم برای خرید خودش اتنخاب میکنه میگه اینو دوست دارم.... نه اون قشنگ نیست .... اینجا هم کلی با این کفشش ذوق کرده و دوستش داره

 

بعد از گردش هم رفتیم محل کار بابایی که با دیدن بابا کلی خوشحال شدی عزیزم

 

چند وقت بود روبروی خونمون یه سیرک زده بودن ما وقت نمیکردیم بریم دیگه تو اخرین روزهاش  بلاخره موفق شدیم رفتیم ولی خیلی طولانی بود زمانش و صدای موزیک هم خیلی زیاد بود و شما هم وسطاش دیگه کلافه شده بودی از شلوغی و صدای زیاد ماه هم تا اخر نشستیم و رفتیم خونه

در حال خرابکاری

با دیدن بچها کلی ذوق میکنی  میری سمتشون با منم بای بای میکنی 

 

برای خرید کفش رفته بودیم داخل مغازه که با این صحنه روبرو شدیم  من وقتی داشتم کفشا رو امتحان میکردم تو هم تند تند کفش و جورابت رو در اوردی ..........

بابایی هم سریع از این صحنه عکس گرفت جالب اینجا بود که قشنگ راه میرفتی و حواست هم تو گوشی بود فروشندهاا کلی خوششون اومده بود ازت 

 

عکسای تولد در ادامه مطلب :::

تولد ملوانی

تولد گروهی رسپینا با جمعی از دوستانش در خانه ی کودک تماشا 24 مهر برگذار شد اون روز خیلی خیلی بهت خوش گذشت عزیزم حسابی بازی کردی و کلی خسته شدی طوری که وقتی تولد تموم شد و ما رفتیم داخل و ماشین و من لباسات رو عوض کردم گفتی مامان بخوابیم و سریع چشمات و بستی و لالا کردی من خیلی خوشحال بودم اون روز وقتی میدیدم تو انقدر خوشحالی که با دوستای هم سنت بازی میکنی

به استخر توپ خیلی علاقه داری اول از هر چیزی میری سراغ اون

 

مامان و رسپینا در استخر توپ

بعد نوبت به سرسره میرسه که تو حالتهای مختلف سوار میشی

 

 

 

 

ماشین هم  خیلی دوست داری

 

 

اثار انگشت رسپینا 

مامان و بابا و ماهی کوچولو .. جدیدا یاد گرفتی و همش ادای ماهی در میاری

بله دیگه رسپینا انگشت  زد و بقیه بچها هم کمکش کردن و کیک اینجوری شد خیلی صحنه ی قشنگی بود که بچها همه با هم دور کیک بودن .. امیر و سام و بهار هم کم نذاشتن

میز شام خیلی خوشمزه که مامانا زحمت کشیده بودن  همه چی خیلی خوشمزه بود دست همشون درد نکنه

اینم کادوی قشنگی بود که زهره مامان بهار به همه ی بچه ها داد  مرسی زهره جون از یادگاریه قشنگت

 

تولدت مبارک شیرینم

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان وندا
25 آبان 93 18:28
عزیزم اون قسمت پوشیدن کفش خیلی بامزه بود تولد هم که عکساش خیلی قشنگ بود. خدایا که چقدر بچه زود بزرگ شدن مرسی افاق جون
مهدیه
9 آذر 93 10:59
سلام عششششششششق خاله تولدت مبارک باشه ایشالا سال های سال تولدت رو در کنار مامان و بابا جشن بگیری بووووووووووووووووووس سلام مهدیه عزیزم ممنون از تبریکت دختر خوشگلت رو ببوس
مامان عاطفه
12 آذر 93 7:15
عزیزمممممم....چه دخملیه نازی خدا حفظش کنه ممنون عزیزم
زهره (مامان آرتین)
18 آذر 93 15:40
ماشالله بزرگ شده دخترمون دلم براش تنگ شده مرسی دوست عزیزم ما هم دلمون تنگ شده براتون
سانی
15 دی 93 9:36
وای خداااا چه جیگری شدی تو دختره بلا اون صحنه کفش پوشیدن فوق العاده بود چه تولد گروهی خوبی گرفتید تلافی سال پیش رو در آوردین که همه چیز بهم خورد لباساشون هم خیلی شیک و قشنگه