رَسپینا ی عزیزمرَسپینا ی عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
رَسا ی عزیزمرَسا ی عزیزم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

حقیقتی شیرین

به یاد آذر 1391

1392/8/25 14:42
نویسنده : مریم
729 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

دیگه چیزی نمونده مامانی طاقت بیار میدونم جات تنگ شدهقلب

 

 

 

تو این روزهای سرد پاییزی تنها یاد تو من و گرم میکنه یاد اخرین روزهای شیرین بارداری خدایا از اون روزها 1 سال میگذره به لطف و کرم تو من صاحب ی دختر مهربون شدم واقعا داشتن ی فرزند نعمت بزرگیه خدایا این لطف و کرمت رو شامل حال همه چشم انتظارها قرار بده .... الهی امین

میخوام برات بنویسم دختر نازم به یاد پارسال به یاد روزهای پایانی که با تو داشتم چقدر خاطره های شیرین زود میگذره

این روزها من فقط منتظر دیدن تو بودم اتاقت که تکمیل شده بود من هر روز میرفتم به اتاقت سر میزدم و در کمدت رو باز میکردم و دونه دونه لباسهات رو نگاه میکردم بو میکردم ومنتظر بودم تا بیایی  این لباسها رو تنت کنم حالا از اون روزها  1سال میگذره تو حسابی بزرگ شدی

پارسال این موقع شمارش معکوس شروع شده بود برای بدنیا اومدنت حالا امسال میشرم این روزها رو برای تولد 1 سالگیت

خاطرهای شیرینم با من بمونخیال باطل

 

دیگه چیزی نمونده تا 1 سالگی دیگه چیزی نمونده تا سالگرد روز زایمانم نمیدونم چرا به جای این که این روزها برام پر از شادی باشه پر از غم شده خیلی خوشحالم که 1 سالت شده مامانی خیلی ولی خیلی هم ناراحتم بخاطر این که این روزها داره مثل باد میگذره

دوست دارم عزیزم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

جیران بخشنده
25 آبان 92 14:55
پیشاپیش تولدت مبارک رسپینا جونم
سانی مامی شادیسا
27 آبان 92 14:30
آخیییییی عزیزمممممممممممم من هم با یادآوری روزهای آخر بارداریم همیشه دلتنگ میشم خدا انشالله رسپینای ناز رو برات حفظ کنه و در کنارش سالهای سال ، نهم آذر ماه رو جشن بگیرید. مرسی خاله جون ممنون
رومینا
27 آبان 92 20:55
درخواست کرده بودم رمز رو برایم ایمیل کنید ولی به هر دلیلی صلاح ندونستید پس اجازه می خوام که از روی علاقه مطالب دیگر وبلاگ رو هرروز بخوانم با آرزوی سلامت و سعادت رومینا جان ببخشید که نتونستم رمز بدم این مطالبی که نوشتم واقعا خصوصی بودن
مامي اميرسام
28 آبان 92 9:13
واييييي مريم جون چقدر قشنگ و با احساس نوشتي واقعا دوران قشنگ و دوست داشتني و البته سختي بود به خصوص روزهاي اخرش ، اميدوارم هميشه خوش باشين ممنون نهال جون برای من بهترین بود همیشه به یاد اون روزهام
زهره (مامان آرتین)
28 آبان 92 12:21
چه روزایی بوددددددددد امیدوارم دوباره این روزها رو تجربه کنی تو هم که دوست داری مرسی زهره جون خدااز دهنت بشنوهههههه
سانی مامی شادیسا
28 آبان 92 15:59
خصوصیتو چک کن
رها
15 آذر 92 20:50
ااااااااااااااای جونم عزیزدلم یادش بخیرچه روزایی بودش