بهترین روزها با تو
دخترم در 4 ماه 25 روزگی یعنی فقط 6 روز مونده بود که 5 ماهش تموم بشه و وارد 6 ماهگی بشه کلمه ی زیبای ما ما رو به زبون آورد وچند روز بعد هم به باباش گفت آبا دیگه ورد زبونش شده بود ماما آبا یه مدتی همش ما رو صدا میکرد تا این که دخترم چیز جدیدی کشف کرد و ما رو دیگه صدا نکرد واژه ای به نام
دس دسی
یاد گرفته که دست بزنه دخترم صدا رو از اهنگ تشخیص میده و وقتی tv یه اهنگ میذاره سریع برمیگرده و ذوق میکنه در انتها هم که اهنگ داره تموم میشه شروع میکنه به دست زدن حتی با دست زدن هم با ما بازی میکنه وقتی من براش دست میزنم و مکث میکنم دخترم شروع میکنه به دست زدن وبعد دوباره نوبت من میشه کلا همش در حال دست زدنه حتی وقتی ناراحته دست میزنه یا داره گریه میکنه با اهنگ گریش دست میزنه
فکر کنم رسپی جونم شما به اهنگ و موسیقی خیلی علاقه داری چون وقتی cd اهنگت رو میذارم خیلی ذوق میکنی شروع میکنی به دست زدن فکر کنم در آینده موسیقی دان بشی
الان دوباره یه مدتی که ما رو صدا میکنی و با این تفاوت که بابا رو همون بابا میگی خیلی جالبه که من و میبینی میگی ماما یعنی باور کنم که ما رو صدا میکنی
من هر جا میرم بدو بدو به روش سینه خیز میای دنبالم تازگیا هم احساس میکنم که بغلی شدی تا میذارمت زمین ناراحت میشی دیگه کم کم داری من و کچل میکنی هههههههه ولی خوب من این کچلی رو هم دوست دارم
وقتی من میرم آشپز خونه که به کارام برسم پشت سر من میای و هی میگی ماماماماماماما انگاری داری گاو مش حسن صدا میکنی که بیاد بهت شیر بده
کلا قربونت بررررررررررررررم
تا دیداری بعد در آخرین روز 7 ماهگی و اولین روز 8 ماهگی بدرود
6 ماه و 27 روز