روزهای پایانی
امروز جمعه 26 آبان
یادمه پارسال این موقعها بود که من برای داشتن یه فرشته کوچولو تلاش میکردم و عاجزانه از خدا میخواستم که خوشبختیه زندگیمون رو تکمیل کنه یادمه روز عاشورا ناخوداگاه گریم گرفت و زیر لب آرزوی داشتنت رو میکردم و خدا صدامو شنیدو تورو به ما داد و ازمون قول گرفت که تا اخر عمر ازت مراقبت کنبم
وحالا الان من دیگه دارم روزهای پایانی با تو بودن رو میگذرونم عزیزم یه حس عجیبی دارم که نمیتونم برات بنویسم ولی مطمئنم که همه ی مادرا تو این روزای آخر همین حس من و دارن دلم برات تنگ میشه با این که میخوام ببینمت ولی دلم برای این روزای که تو دلم هستی و تکون میخوری تنگ میشه
وقتی که فهمیدم خدا تورو به دلم هدیه داده اصلا به این روزای اخر فکر نمیکردم اصلا به این که چجوری میخوای بدنیا بیای فکر نمیکردم ولی الان خیلی به اون روز فکر میکنم هم دلم میخواد زودتر ببینمت هم یه ترسی دارم از اون لحظه و به بعد امیدوارم بتونم مادر خوبی برات باشم امیدوارم بتونم ازت به خوبی مراقبت کنم
دیگه چیزی نمونده میدونم که تو هم خسته شدی جات تنگ شده اینو از کج و کوله شدن شکمم میفهمم طاقت بیار گلم طاقت بیار
خدایا شکرت که ما رو در پناه خود جای دادی
عزیز دلم دیروز رفتم دکتر خانم دکتر دوباره سونو گرافی کرد وزن و قد شما رو بهم گفت خانم دکتر گفت نی نی گوگولو وزنش 3200 شده گفت بین 3 تا 3400 باید الان حساب کنین ماشاالله ماشاالله دخترم خانمه گل ماهه تازه خانم دکتر گفت قدشم موقع تولد 51 یا 52 میشه قربونت برم دختر نازم عزیز دلم خانم دکتر برای سزارین هم بهم وقت داد 91/9/9 البته خانم دکتر گفته بود 7 /9 که من گفتم اگه میشه 9/9 بهم وقت بدین چون این طوری تاریخ تولدت قشنگتره پس دختر گلم تو هم با من و خانم دکتر همکاری کن
به امید روزهای خوب
37 هفته 3 روز