30 هفتگی

دختر گلم 30 هفتگیت مبارک

کوچولوی من الان 30 هفته هست که تو مهمون دل من شدی خیلی زود گذشت فقط 10 هفته مونده تا وارد زندگیه من و بابایی بشی وای که من چقدر کار دارم امروز دومین روز از پاییز از دیروز تا حالا یه حسی دارم این هوا هوای با تو بودنه دختر نازم خیلییییییی خوشحالم که تو پاییز بدنیا میایی من عاشق پاییزم عاشق تو هستم

باورم نمیشه که 7 ماه با تو بودم بدون هیچ مشکلی امیدوارم این 2 ماه هم به خوبی تموم بشه ولی هر وقت به روزی که تو میخوای بدنیا بیای فکر میکنم میبینم واقعا دلم برای اون موقعی که تو دلم هستی و بهم لگد میزنی تنگ میشه الان ماله منی فقط من حست میکنم هر جا هستیم با همیم وقتی من شبا به سختی میخوابم از لگدای که میزنی لبخند به لب میارم و برات صلوات میفرستم همه خوابن کسی جز من نیست که این و بفهمه چه حس شیرینیه اون موقع که تو فقط و فقط با دست و پاهای کوچولوت حضور خودت رو نشون میدی اونم فقط به من دوست دارم دختر نازم

نمیدونم میتونم مادر خوبی باشم یا نه الان بهترین دورانیه که دارم امیدوارم بعد از این که بدنیا میایی هم بتونم بخوبی ازت مراقبت کنم راستش و بخوای یکم میترسم نمیدونم میتونم از پس این همهههههه کار بر بیام یا نه فقط امیدم به خداست بعد از اون هم به رسول عزیزم که واقعا توی این دوران برام هیچی کم نذاشت امروز که تو از صبح تکون نخوردی من به بابا رسول زنگ زدم و گفتم دخترم تکون نخورده از صبح تا حالا با این که همیشه 7.30 صبح بیدار میشدی و شروع میکردی به بازی کردن من کمی نگران کردی که بابا رسول هم گفت برو یکم غذا بخور شاید گشنشه که تکون نمیخوره  گفت اگر تکون خورد به من خبر بده منم حرف بابا یی رو گوش کردم و غذا خوردم و دراز کشیدم که تو شروع کردی به تکون خوردن منم یه نفس راحت کشیدم و به بابایی sms دادم و گفتم دخترمون تکون خورد بابا جونت هم گفت دخترم گشنش بوده الهی مامان قربونت بره

عزیزم فردا وقت دکتر دارم میخوام به خانم دکتر بگم که ازم سونو بگیره میخوام دوباره ببینمت اخه خیلی وقته که ندیدمت از 17 مرداد تا الان ندیدمت میخوام که از جنسیتت هم مطمئن بشم که دیگه با خیال راحت برم خرید کنم برات البته چند تا تیکه خریدم ولی خوب هنوز عکساشو نذاشتم میخوام اتاقت که کامل شد بعد برات همه ی عکساشو بذارم

دوست دارم

29 هفته 5 روز